" یا حق " بانوی فرزانه به آسمان پرکشید .... اگه درست یادم باشه ، دوره راهنمایی بودم که برای اولین بار اسمشو شنیدم ،" طاهره صفارزاده" شاعرانقلابی، محقق، مترجم و....مهمتر از همه اینا زن بودنش بود ، از نسل پروین ،از جرگه زنان تاریخ افرین و جاویدان ... یادمه اون موقع از معلممون پرسیدیم ایشون زنده س؟! آخه اون موقع خیلی چهره های مطرح تو کتابای درسی مرحوم شده بودن و ما تو عالم بچگی فکر میکردیم که هر کی تو کتابمون هست ، تو این دنیا نیست ، رفته اون دنیا!! خلاصه معلم خندید و گفت : آره بچه ها ، خانوم صفارزاده یه افتخاره برای ما ایرونی ها...خدا حفظش کنه... آره ...خدا حفظش کرد .... تا بعدترها... تا بعد ترها که بزرگتر شدم و بیشتر با آثارش آشنا شدم ، دلم میخواست که ببینمش، مخصوصا وقتی ترجمه فوق العاده ش از قرآن چاپ و منتشر شد. خیلی ها منتظر ترجمه ش بودن ...خدا قسمت کرد ، یه روز توکارگاه شعر حوزه هنری ، مسئول کارگاه گفت که مهمون داریم ... برای من بهترین و فوق العاده ترین اتفاق غیر منتظره بود،آره خودش بود ، خانوم دکتر طاهره صفارزاده ،خودش بود ، نمیدونستم چرا به کارگاه یه عده مبتدی اومده ، فقط خوشحال بودم که می دیدمش. رفتم نزدیکش، چه گرم استقبال کرد ، دستاش مهربون بود وقتی که در آغوش گرفتمش ، مثه همه مادرا... چه خاکی بود و متواضع ومن چه ساده که مقامش رو نمی دونستم،از بس متواضع بود... از بس متواضع بود.... اون روز حرفای قشنگی زد برامون ، بعضی هاش برای همیشه فقط تو سینه م می مونه ، نصیحت های یه مادر مهربون و شاید برای ما این نسلی ها در اصل یه مادربزرگ مهربون... یادمه دلش پر بود از رسانه ملی ، از اونایی که فراموشش کرده بودن ، از اینکه یادشون رفته بود اون شاعر انقلابه ، اصلا ما چندتا شاعر انقلاب داشتیم که چند تاش هم زن باشه ! مهربون بود و دلش پردرد ، از درداش نمیگم از افتخاراتش میگم ،از اینکه در نوجوانی اش با جسارت تموم برای فرح شعر خونده بود و به خاطر مفهوم شعر ش نزدیک بود که دستگیر بشه ،از خاطراتش که با شعرای سرشناس داشت ،از فعالیت های سیاسی ش زمان انقلاب ، از کتاباش ، از نما زاول وقتش که ترک نمی شد،از حب به اهل بیت (ع) .... از ترجمه ش ، قرآن و نهج البلاغه ...چه فصیحه ، اگه چندتا نسخه ترجمه شده قرآنو داشته باشی و با ترجمه خانوم دکتر مقایسه کنی ، میفهمی که چه سطحی داره ... یه بانوی مسلمون که با وجود اینکه مدتی خاج از کشور زندگی کرده بود ، ولی بوی ایران می داد و بوی اسلام .... یه بانوی فرزانه ، فیلسوف ، قرآن پژوه ، عارف ... افتخار زنان ایرانی و زنان مسلمان...و مهمتر از همه مادر ... از دیدارش چند سالی می گذشت ، شنیدم حالش مساعد نیست، دعا کردم ... که نرود ، که بماند ، که باز هم استاد نمونه باشد ، که باز هم نخبه تربیت کند، که باز هم ببینمش و دستان مهربانش را در دستانم بگیرم... دخترایرانی ! نه... زن ایرانی !نه... مرد ایرانی ....نه.... اصلا ایرانی ...میدانی چه کسی از میانمان رفت؟! ....خانوم معلم، کجایی؟ ...کاش باز هم میگفتی که خدا حفظش کند ، کاش او بود و تو میگفتی که هست... اشک امان بده ، بگذار لحظات رفتنش را نظاره کنم که این آخرین دیدار است... روحش شاد و یادش گرامی ...
Design By : Pars Skin |